به یاد زنده یاد پرویز ورجاوند

یادبود چهلمین روز درگذشت پرویز ورجاوند: جمعه - ۲۹ تیرماه - ۱۰:۰۰ بامداد - مسجد فخر

به یاد زنده یاد پرویز ورجاوند

یادبود چهلمین روز درگذشت پرویز ورجاوند: جمعه - ۲۹ تیرماه - ۱۰:۰۰ بامداد - مسجد فخر

مرز باریک میان ایران دوستی و ایران ستیزی/دکتر جلیل دوستخواه

از شنبه ی این هفته تا کنون به مناسبت خاموشی ی اندوهبار زنده یاد دکتر پرویز ورجاوند، دهها گزارش و خبر و سوگْ یاد و سوگْ سرود و تصویر و فیلم ویدیویی، از سوی ایرانیان ِ دوستدار ِ تاریخ و فرهنگ و زندگی ی مشترک همه ی بخشهای این میهن بزرگ، در رسانه های چاپی و الکترونیک درون مرزی و برون مرزی نشریافته است که برخی از آنها را در این تارنما بازْنشردادم.

در همه ی این نشریافته ها احساس و اندیشه ی ایرانی و همْ دلی و همْ زبانی در راستای ارج گزاری به آرمان والای پاسداری از ارزشهای ملّی در یکپارچگی ی جدایی ناپذیرش، موج می زند.

امّا امروز در کنار همه ی این نمودهای سزاوار، به یک ناهمخوانی ی شگفت و تاسّف آور، برخوردیم. آقایی به نام یونس شاملی (که گویا از همْ میهنان ِ آذربایجانی باشد)، در نوشته ای با عنوان:

"."مرگ ورجاوند، مرگ نفرت از انسان است
که در نشریّه ی خبری ی اخبار روز انتشار داده، به ستیزه ی آشکار با راستی پرداخته و برداشتی یکسره نادرست و گمراه کننده از زندگی و اندیشه و گفتار و کردار ِ نیک ِ بزرگْ مرد ِ تازه درگذشته مان عرضه داشته است.

آقای شاملی در آغاز ِ نوشته اش، آورده است:

"پرویز ورجاوند یکی از نمایندگان فکری نژادپرستان فارس دار فانی را وداع گفت. خبر مرگ وی احساسهای متفاوت و حتی متناقضی را در میان خلق های مختلف ایران برانگیخت. شونیستها و نژادپرستان فارس از مرگ او متاثر شدند، اما خیلی از انسانهای دمکرات، مخالفین نژادپرستی، مرگ پرویز ورجاوند را مرگ نفرت تلقی کردند. چه او در تمامی دوران زندگی آگاهانه اش ستایش خاک را از ارزش انسان برتر دانسته بود. ورجاوند زندگی سیاسی خود را بر بنیاد نفرت از انسان و عشق به نژاد استوار ساخته بود. و لذا تمامی دوران طولانی زندگی او در ایران با نفرت نسبت به ملیتهای غیرفارس گذشته و تمامی طراحی های سیاسی او در محو و نابودی این ملیتها صرف شده است. چرا که او وجود و حضور سنگین ملیتهای غیرفارس ایران را در تعارض جدی با نگرش نژادپرستانه خود میدید و به حق مبارزه و مقاومت خلقهای غیرفارس ایران برای حقوق برابر ملی را به مثابه موی دماغ سیاست ضد انسانی و کثیف فارسیزه کردن ایران میدانست. پرویز ورجاوند و شخصیتهایی از آن نوع در واقع سمبل فلاکت خلق فارس ایران نیز بود..."

دنباله ی نوشته ی او که ادامه و گسترده ی همین سرآغازست، در نشانی زیر، آمده است:

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=9940

* * *

آشکارست که سخنان ناشایسته و ایران ستیزانه و حُرمت شکنانه ای ازین دست، نیاز به پاسخ گویی و روشنگری ندارند و خود به اندازه ای بسنده، چیستی ی و چرایی و لایه های پنهان شان را به نمایش می گذارند. با این حال، برای آن که در این روزهای ِ گرمی ی ِ بازار ِ نوازندگی ی همْ نوازان ِ برونْ مرزی و درونْ مرزی در راستای آشوب سازی ها و سیاست بازی ی ضدّ ایرانی، دستْ مایه ی دیگری برای این کُنِش و مایه ی تباهی ی بیشتر نگردد، در این یادداشت، به کوتاهی به چند نکته ی کلیدی اشاره می کنم.



دکتر ورجاوند، مانند هر ایرانی ی راستین و بی غلّ و غش ِ دیگری، دلی سرشار از مهر به ایران به منزله ی یک میهن ِ یکپارچه و ایرانیانی همْ تراز در همه ی حقّ های ملّی و انسانی داشت و با نفرت و ستیزه و آشوب بیگانه بود. او اگر همه ی زندگانی ی بَرومندش را در خدمت به ایران و فرهنگ و باستان شناسی ی آن سپری کرد، برای خاک پرستی و به انگیزه های نژادگرایانه نبود؛ بلکه پاسداری از ارزشها و مرده ریگ ِ کهن را در خدمت همه ی ایرانیان و برای بهروزی ی آنان معنی می کرد و میان هیچ یک از ایرانیان فرقی نمی گذاشت و کسی را برتر یا فروتر از دیگری نمی شمرد. همه ی کارنامه ی سرشار ِ وی، گواه ِ راستین ِ این مَنِش ِ ایرانی و انسانی ی اوست.

آقای شاملی کلّی گویی می کند و بی اشاره به هیچ یک از گفته ها و نوشته های زنده یاد ورجاوند، بدو تهمت نژاد پرستی می زند. هرگاه او حتّا یک نمونه ی مستند بیاورد که به راستی بیانگر چنین گرایشی در گفتار و کردار آن ایران دوست ِ نمونه باشد، من همه ی حرفهایم را پس می گیرم.

تعبیرها و کلیدْواژه هایی از گونه ی ِ نژادپرستان فارس، خلق های مختلف ایران، شوینیستها ، ستایش خاک ، نفرت از انسان، عشق به نژاد، نفرت نسبت به ملیّتهای غیرفارس، سیاست ضدّ انسانی و کثیف فارسیزه کردن ایران و مانند آنها که این هم میهن ما -- همچون دیگرْ همْ کامان و همْ گامانش -- به فراوانی به کار می برد، چون نیک بنگریم، اصطلاحهای دهان پرکن و درهمان حال، اهانت آمیزی است برای هراس افکنی در دل هرچالشگری و در لایه های زیرین خود نمایشگر همان "نفرت" ی است که او به ناروا به ورجاوند نسبت می دهد.

در این جا می خواهم با تاکید بگویم که هرگاه کسانی همچون ورجاوند، به راستی به نژادپرستی و برتر شمردن ِ بخش فارسی زبان ِ ملّت ایران بر دیگرْ بخشهای این میهن که زبانهای مادری ی جُزفارسی دارند، باورمند باشند و با حقّهای طبیعی و انسانی و ملّی ی مردم ِ آن بخشها بستیزند، من ِ نگارنده ی این سطرها به سهم ناچیز ِ خود و در حدّ ِ توان ِ اندکم، در نخستین صف ِ مخالفت و مبارزه با آنها خواهم ایستاد.

هم میهنانی که داعیه هایی همچون نویسنده ی گفتار ِ نقل کرده از اخبار ِ روز دارند، باید یک بار برای همیشه، این پنبه را از گوشهای خود بیرون بیاورند و دریابند که ما ایرانیان در محدوده ی جغرافیایی ی کنونی یک ملّتیم، شامل بخشهای گوناگون با طیف ِ گسترده ای از زبانها و گویشها و لهجه ها و شاخه فرهنگها و البتّه سزاوار ِ برخوردار بودن از همه ی حقّهای انسانی و ملّی که شایسته ی ِ بخشهای یک ملّت است. ما "ملّتها" یا "ملّیّتها" نیستیم. همه ی آزمونهای گذشته به ما آموخته اند که بهروزی ی امروز و آینده ی تمام ِ ما ایرانیان، از هر گوشه و کنار ِ میهن یگانه و مشترکمان در گرو ِ همزیستی ی آشتی جویانه و خواهر و بردارانه و برابرْحقوق ما در چهارچوب ایران است و هرگونه بدیلی بر این طرح ِ درست، مایه ی گمراهی و آشوب و رسیدن به "سراب" به جای ِ "سر ِ آب"، یعنی هیچستان و پوچستان خواهدشد.

ما در ایران چیزی به نام ِ "ملّت ِ فارس" و "ملّیّتهای غیر ِ فارس" نداریم. فارس نام یک استان در جنوب ایران است با مردمی که -- دست ِ بر قضا -- همه شان هم فارسی زبان نیستند و به زنجیره ای از زبانهای فارسی، ترکی ی قشقایی و گویشها یا شاخه گویشهای گوناگون سخن می گویند؛ امّا در تحلیل ِ نهایی، ایرانی و اهل ِ فارس اند. من یک بار در پاسخ به آقای براهنی نوشتم که نه من ِ اصفهانی، "فارس" ام و نه توی تبریزی "ترک"؛ هرچند که زبان ِ مادری ی من "فارسی" و زبان ِ مادری ی تو "ترکی" باشد. ما هر دو ایرانی هستیم و میراث دار ِ تاریخ و فرهنگ و یادمانهای دیرینه که سرشاری و شکوفایی و پایداری ی آنها، بدهکار ِ همْ دلی و همْ گامی ی ماست.

زبان "فارسی" هم که پیوندگاه همه ی ما ایرانیان است، نباید و نمی تواند به هیچ یک از ایرانیانی که این زبان را در دامان مادر نیاموخته اند، تحمیل شود؛ بلکه به خاطر پیوند با ایرانیان فارسی زبان و بهره گیری از گنجینه ی سرشار این زبان، باید در گزینشی آزاد و با اقناعی منطقی از سوی آنان آموخته شود؛ چنان که اگر فارسی زبانان نیز زبانها و گویشهای جُزْ فارسی ی زنده و رایج در میهن خویش را بیاموزند، به آرمان ِ یگانگی ی ملّی نزدیک تر خواهندشد.

نمونه ی چنین فرایندی را در سرزمینهای گوناگون جهان پیش چشم داریم و زبان جهانْ شمول انگلیسی، مثال ِ بارز ِ آن است. در کشور بزرگ کانادا، مردم ایالت کِبِک، فرانسه زبانند و از حقّ بهره گیری از این زبان برخوردارند؛ امّا با آموزش و کاربُرد ِ زبان ِ انگلیسی به منزله ی زبان ِ اداری ی کشور، ستیز و چالشی ندارند.

در همین استرالیایی که من "شهرْبند" آنم، ابورجینال ها (بومیان رنگین پوست این سرزمین) پس از چالشهای دشوار با انگلوساکسونهای اشغال کننده ی سرزمینشان و آسیبهای فراوانی که بر آنها واردآمد، سرانجام با واقع بینی، پذیرفتند که زبان انگلیسی را به عنوان زبان اداری و رسمی ی کشور، در کنار ِ برخورداری از حقّ ِ انسانی ی نگاهداشت و بهره گیری از طیف ِ زبانهای خود، در جاهای اشتراک با انگلیسی زبانان، بیاموزند و به کار ببرند.

ترجمه ی نام ِ زبان ِ فارسی در زبان ِ انگلیسی، "پرشین" است؛ امّا مفهوم آن، زبان اداری و رسمی ی کشور ایران است و منافاتی با دیگر زبانها و گویشهای زنده و رایج در میهن ما ندارد و فرهنگها و دانشنامه های جهانی هم در این باره، روشنگری کرده اند. بزرگترین تالیف جهانی در مورد همه ی سویه های تاریخ و فرهنگ و هنر و زبانها و گویشهای ایرانی ی رایج در ایران، با هر سرشتی که داشته باشند، انسیکلوپدیا ایرانیکا (دانشنامه ی ایران) نام دارد؛ امّا درونْ مایه و داده های آن بیانگر زندگی و تاریخ و فرهنگ و هنر و زبان همه ی بخشهای ایران است و صدها درآمد، در مورد ِ آنها در کنار هم و بی هیچ امتیازی بر یکدیگر، در آن درج گردیده است و هیچ کس نمی تواند بگوید که "ایرانیکا" تنها از آن ِ فارسی زبانان است.

ورجاوند و مساله ایران - اکبر گنجی

 

مبارزانی مانند ورجاوند که سال های بلند عمر خود را صادقانه و بی هیچ چشمداشتی صرف استعلا و عزّت این مرزوبوم کرده اند، عصاره حکمت عملی ما در عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعی اند، و حساسیت های آن ها در کوران تجربه های سالیان بلند پرورده و آبدیده شده است، و از این رو باید دغدغه ها و نگرانی های آن ها را بسیار جدّی گرفت

پرویز ورجاوند از میان ما رفت. آزاده ای ایراندوست. تمام زندگی اش مبارزه در راه آزادی و عدالت و حفظ تمامیت ارضی ایران بود. سربلندی ایرانیان آرزویش بود. درراه این آرزوهای بزرگ زندان رژیم شاه و رژیم جمهوری اسلامی را از سر گذرانید. یک بار که از زندان به مرخصی آمده بودم، به منزل ما آمد. دوستان دیگری هم آنجا حضور داشتند. نگران توطئه های خارجی و سیاست های نادرست دولت ایران بود. می گفت به شدت نگران تجزیه ایران است. در آنجا بحثی در گرفت درباره اینکه زندگی مردم یک کشور در کنار یکدیگر مبتنی بر چه نوع عقد و قراردادی است. آیا لغو و فسخ قرارداد به صورت مسالمت آمیز عملی مشروع است؟ وقتی زن و شوهری نتوانند در کنار یکدیگر زندگی کنند، راهی برای فسخ عقد وجود دارد. آیا اگر مردم یک منطقه از یک کشور زندگی در کنار مردم دیگر مناطق کشور را غیر قابل تحمل تشخیص دادند می توانند به روشی مسالمت آمیز راه جدایی در پیش بگیرند؟ یکی از حاضران در آن جمع می گفت که اگر مردم آن منطقه در یک همه پرسی به جدایی رأی دادند، این عمل مشروع و مقبول است. دیگری می گفت که در همه پرسی باید کلّ مردم کشور شرکت کنند، و اگر مردم دیگر مناطق هم به جدایی آن منطقه رأی دادند، جدایی مشروع خواهد بود. شخص محترم دیگری می گفت که در هر شرایطی حفظ تمامیت ارضی ایران بر هر چیز دیگری، از جمله دموکراسی، اولویت دارد، و در مقابل امپریالیسم باید با استبداد همراهی کرد تا تمامیت ارضی ایران حفظ شود، و اینک که آمریکا به دنبال تجزیه ایران است، باید مسأله دموکراسی و حقوق بشر را به تعویق انداخت، تا آمریکا با سوء استفاده از آن ایران را مورد حمله نظامی قرار ندهد و طرح های تجزیه طلبانه خود را به اجرای نگذارد. اما مرحوم ورجاوند هیچیک از نظرات ارائه شده در آن جلسه را نپذیرفت. می گفت که ما به لحاظ تاریخی هیچگاه با چنین مسأله ای مواجه نبوده ایم، حکومت فعلی بسیار به مردم ایران ظلم و جفا کرده است، اما عدالت و آزادی از همه مردم ایران دریغ داشته شده است؛ تجزیه، راه حل این مشکل نیست، باید مشکلات کلّ کشور را حل کرد. به اعتقاد او برخی دولتهای خارجی با تحریک برخی عوامل داخلی به این مسأله دامن می زنند، و باید نگران توطئه های خارجی و عملکرد نادرست دولت بود. اگر این ملاحظات منظور شود ما با مشکل جدایی خواهی روبرو نخواهیم بود.

ورجاوند تا پایان عمر افتخار آمیزش به این مسائل می اندیشید و برای آنها چاره اندیشی می کرد. همه ما دوستدار ایرانیم و با سیاست های نظامی گرانه دولت آمریکا مخالف هستیم و می دانیم که سیاست های نظامی-امنیتی امریکا در ارتباط با ایران در نیم قرن گذشته، همیشه به زیان دموکراسی و حقوق بشر در ایران تمام شده است. حفظ تمامیت ارضی ایران برای همه ما مهم است. اما کسانی که مانند ورجاورند دل در گرو سرفرازی و استقلال ایران زمین دارند باید اندیشناکانه و از سرخیرخواهی از خود و دیگران بپرسند که آیا یک دولت خودکامه که بدون توجه به منافع ملّی ایرانیان با سیاستهای عظمت طلبانه اتمی اش تن به ماجراجویی های خطرخیز و بی ثمر می دهد، می تواند به شایستگی از تمامیت ارضی این کشور حراست کند؟ آیا یک دولت غیر دموکراتیک که سودای رهبری جهان اسلام را در سر می پروراند و برای این سودا از دست زدن به هیچ اقدام تحریک آمیز در منطقه پروا ندارد، می تواند ایران را از خطر دشمنانی که در گوشه و کنار کمین کرده اند و چنگ و دندان نشان می دهند برهاند؟ آیا این سیاستهای ماجراجویانه نهایتاً به اجماع جهانی علیه ایران نمی انجامد، و ایران را گام به گام به شرایط عراق پیش از حمله نظامی آمریکا سوق نمی دهد؟ ورجاوند در اندیشه ایران بود. و از همین رو دلسوزانه و از سرنگرانی به این پرسش ها می اندیشید. او می خواست ذهن و نظر ما را نیز به تأمل در این مسائل معطوف دارد. مبارزانی مانند ورجاوند که سالهای بلند عمر خود را صادقانه و بی هیچ چشمداشتی صرف استعلا و عزّت این مرزوبوم کرده اند، عصاره حکمت عملی ما در عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعی اند، و حساسیت های آنها در کوران تجربه های سالیان بلند پرورده و آبدیده شده است، و از این رو باید دغدغه ها و نگرانی های آنها را بسیار جدّی گرفت. بنابراین، وقتی که این بزرگان پرسشی در پیش روی ما می نهند و از ما توجه و تأمل در آن باره را می طلبند، شرط خردمندی آن است که هشدارباش آنها را جدّی بگیریم، و به سهم خود بکوشیم برای آن پرسشها پاسخی در خور بیابیم. جدّی گرفتن دغدغه ها و نگرانیهای این بزرگان بهترین شیوه حرمت نهادن به آنها و پاسداشت راهی است که در دفاع از این مرزوبوم پیموده اند. فراموش نکنیم که عراق پس از آنکه شورای امنیت ۱۰قعطنامه علیه آن به تصویب رسانید، مورد حمله نظامی قرار گرفت. تحریم های اقتصادی عراق را پیشتر از پای در آورده بود و جامعه عراق را کاملا از درون فروپاشانده بود. امروز اگر نیروهای خارجی عراق را ترک کنند، این کشور در اثر جنگهای داخلی تجزیه خواهد شد. به همین دلیل است که آمریکاییان واسرائیلی ها از سر رضایت تحریم های علیه ایران را کارساز می دانند، و با تمام قوا می کوشند که قطعنامه های بیشتری علیه ایران به تصویب برسانند و بر شدّت آن تحریمها بیفزایند.

برای مقابله با این تهدید هیچ راهی وجود ندارد جز آنکه جامعه مدنی را هرچه بیشتر از طریق متشکل کردن علایق، ترجیحات و منافع گروههای اجتماعی گوناگون قدرتمند کنیم. از منظر لنین مسائل جامعه جز از طریق دولت قابل حل نیست، بنابراین، تمام همّ و غم را باید معطوف به تصرف دولت کرد. اما این تلقی لنینی از دولت و نحوه مواجهه با معضلات یک جامعه در عمل به شکست انجامیده است. در غیاب یک جامعه قدرتمند ، تصاحب دولت، نهایتاً به شکل گیری یک دولت اقتدارگرا می انجامد. متأسفانه این دیدگاه لنینی امروزه در جامعه ما و حتّی در میان گروههای اصلاح طلب رایج شده است. این افراد تمام هدف خود را تصاحب دولت قرار داده اند. این دیدگاه لنینی به دولت را باید کنار نهاد. یک جامعه قدرتمند وسازمان یافته می تواند دولت را به کنترل در آورد، و از طریق آن علایق، منافع و ترجیحات واقعی خود را دنبال کند. دولتی که از دل یک جامعه مدنی قدرتمند برمی آید واقعاً محصول ظرفیت های داخلی جامعه خواهد بود و منافع ملی را دنبال خواهد کرد، نه آنکه از سر بدمستی سوداهای عظمت طلبانه ناممکن را در سربپروراند، و با اتکای به ثروتهای باد آورده نفتی تن به ماجراجوییهایی بدهند که نهایتاً منافع دولت اسرائیل را تأمین می کند، نه منافع ملّی مردم ایران را.

به باور من ورجاوند نیز همچون دیگر مردان و زنان مبارز و آزادیخواه و حق جوی این مرزوبوم چنین اهدافی را دنبال می کرد. او همواره می کوشید که از طریق فعالیتهای حزبی ، گروههای مختلف مردم را سازماندهی و بسیج کند. البته این نکته هم که احزاب موجود تا چه حد امکان، توان، و اراده متشکل کردن مردم را دارند، مسأله ورجاوند نیز بود. دموکراسی یعنی قدرتمند کردن جامعه و کاستن از قدرت بهیموتی و لویاتانی دولت.

روانش شاد باد که همواره در اندیشه پاسداری از ایران زمین و سر بلندی ایرانیان بود.

اکبر گنجی
۲۴خرداد ۱۳۸۶

 

پیام تسلیت سازمان دانش آموختگان در خصوص درگذشت دکتر ورجاوند

یکشنبه، 20 خرداد 1386

ادوارنیوز: روابط عمومی سازمان دانش آموختگان در اطلاعیه ای درگذشت دکتر ورجاوند عضو فقید شورای رهبری جبهه ملی ایران را تسلیت گفت:

در نهایت تاسف و تاثر یکی دیگر از مبارزین صدیق ملی ایران از میان ما رفت دکتر پرویز ورجاوند سخنگو وعضو شورای رهبری جبهه ملی ایران که عمری خالصانه و صادقانه در راه اعتلای آزادی و ترقی ایران زمین نهاد. و در ایران شداید و مصائب فراوانی را متحمل شد خلعت رحلت پوشید و به سرای باقی شتافت.

دکتر ورجاوند با تلاش در جهت رشد علمی و پاسداری از حریم علم و فرهنگ و ادب پارسی و تاریخ تمدن کهن و مبارزه با استبداد و ظلم و تلاش در جهت پآزادی و برابری و دموکراسی و وفاداری به آرمانهای نهضت ملی ایرانیان در احیای حاکمیت مردم کارنامه درخشان و نامی خوش از خود به یادگار نهاد و در این راه همواره مورد جفا و آزار قرار داشت

سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی( ادوار تحکیم وحدت) ضمن پاسداشت مقام والای ایشان، این ضایعه را به همه علاقمندان به مهین و اعضاء، فعالان و رهبران نهضت ملی ایران ، خصوصا جبهه ملی و خانوده ایشان تسلیت عرض نموده ، از درگاه باری سبحانه غفران و رضوان برای ایشان و صبر برای خانواده و همرزمان آن عزیز را خواستاریم. یادش همیشه زنده، روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

روابط عمومی سازمان دانش آموختگان

 

میهن پرستی دیگر در دل ایران زمین جای گرفت - حزب ملت ایران

دکتر پرویز ورجاوند " مبارز دیرپای جنبش ناسیونالیسم ایرانی که پس از آشنایی با مبازات نهضت ملی ایران وارد فعالیتهای سیاسی شد و در نخستین مرحله به مکتب پان ایرانیست پیوست و در پی شناخت پاره ای از عناصر دون پایه و وابسته به استبداد و ارتجاع و تصفیه آنان آگاهانه و متعهدانه در سازمان پان ایرانیست (پرچمدارن) همگام با شهید دلاور و نستوه روان شاد محمد مهرداد وعلی محمد لشگری ، منوچهر تیمسار و دکتر ناصر انقطاع تلاش های سازنده خود را نظم داده و در نهضت ملی ایران به رهبری جاوید نام دکتر محمد مصدق را  همان آغاز جوانی (در دبیرستان شرق تهران)و دانشکده ادبیات و علوم انسانی و مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران استمرار داد و در پاریس به گونه دانشجویی مقاوم همچنان در دفاع از نهضت ملی ایران پایدار ماند .

دکتر پرویز ورجاوند " پس از گذراندن دوره دکتری در باستان شناسی و مردم شناسی به میهن بازگشت و به تدریس و تعلیم پرداخت .

تا عصر انقلاب ، مبارز دلباخته ایران زمین و سربلندی آن با حفظ پیوند عقیدتی خود با شهید داریوش فروهر تلاش های خود را ادامه داد . وی در دولت موقت کفالت وزارت فرهنگ و هنر را برعهده گرفت و پس از آنکه این وزارت در حیطه وزارت علوم و آموزش عالی قرار گرفت دکتر ورجاوند از کارهای اجرایی دوری کرد و چون گذشته در فضای پژوهش و تحقیقات به مسائل سیاسی و اجتماعی نیز توجه کامل داشت .

نزدیک به سه سال در زندان جمهوری اسلامی همچنان مبارز و پژوهشگر باقی ماند و تا واپسین دم حیات با کوشش فراوان از استقلال ایران ، وحدت همه ایرانیان ، دموکراسی و حق طلبی و بدون هیچ گونه ترس و واهمه دفاع کرد و سرانجام نیز قلب آکنده از عشقش به میهن در بامداد روز سه شنبه 19 خردادماه از تپیدن باز ایستاد و یاد او ماند و دنیایی از آرمانهای ملت گرایانه میهن پرستان ایران زمین .

نامش و راهش پر پوینده باد.

تهران - دبیر خانه حزب ملت ایران

     22خرداد 1386 خورشیدی